سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
تنهاترین یاور
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 8293
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 6
........... درباره خودم ...........
تنهاترین یاور
یه خسته ازدنیا

........... لوگوی خودم ...........
تنهاترین یاور
........ پیوندهای روزانه........
دخترانه [57]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
صاحب الزمان

........... دوستان من ...........
دوستدار حضرت فاطمه اخری علیه السلام
زینب شهیدی تبار

......... لوگوی دوستان من .........


............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • یا صاحب الزمان

  • نویسنده : یه خسته ازدنیا:: 87/4/21:: 7:6 عصر

    چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی                      چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

    خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکن                          خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

    برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه                          ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

    تمام طول هفته را به انتظار جمعه ایم                                دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی

       اللهم عجل لولیک الفرج                 نمایش تصویر در وضیعت عادی


    نظرات شما ()

  • حدیث عشق

  • نویسنده : یه خسته ازدنیا:: 87/4/21:: 12:37 عصر

    من در همه حال از حال بندگانم با خبرم 

     امام زمان (عج)


    نظرات شما ()

  • از او آغاز کن!!!

  • نویسنده : یه خسته ازدنیا:: 87/4/21:: 12:24 عصر

     

    وقتی که تنهای تنها می شوی ،وقتی که دوستانت آنها که نیازمند یاریشان هستی ،درست در حساس ترین نقطه رهایت می کنند .وقتی که در دست همانان که پشتوانه وپشتگرمی محسوبشان می کردی ،خنجری می بینی . وقتی زیر سنگی که به استواریش سوگند می خوردی و تکیه گاهش می شمردی ،ماری خفته می بینی که در تکان حادثه از خواب جهیده است .

    وقتی که امواج امتحان ،خاشاک دوستی های سطحی را می رباید ولجن متعفن خودخواهی ومنفعت طلبی را عریان میسازد،وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمی ماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی گشاده نمی گردد ،یک ملجأ وامید و پناهگاه می ماند که هیچ حادثه ای نمی تواند او را از تو بگیرد.

    او حتی درمقابل بدی های تو خوبی می آورد وروی زشتی های تو پرده ی اغماض می افکند .اگر بدانی که محبت واشتیاق او به تو چقدر است ؛بند بند تنت از هم می گسلد . حتمأ دانسته ای او کیست ؟

    پس چرا در انتها به او برسی، از او آغاز کن.

    بیش و پیش از همه خدا را دوست بگیر ؛

    دلت همیشه گرم  خدا باد...


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ